و [سائل] از خاک تربت قبر مطهر [حضرت ابا عبدالله علیه السلام] پرسید: که با مرده در قبرش آنرا قرار دهند، آیا این کار مجاز است یا خیر؟
پس حضرتش علیه السلام پاسخ فرمود: با مرده در قبرش قرار داده شود و اگر خدا بخواهد ضمیمه به بندهایش شود. و باز پرسید و گفت که: از حضرت صادق علیه السلام برای ما روایت شده است که: همانا بر کفن ازار فرزندش نوشت که همانا: اسماعیل شهادت می دهد که مبعودی جز الله وجود ندارد. آیا مجاز است که ما آنرا با خاک تربت قبر [مطهر] بنویسیم؟ یا (این که باید) یا غیر آن (بنویسیم)؟ پس حضرتش علیه السلام پاسخ فرمود: آری این کار مجاز است. و باز پرسید: آیا بر مرد مجاز است که با [تسبیح] از خاک تربت قبر [مطهر] تسبیح بفرستد، و آیا در این کار فضیلتی وجود دارد؟ پس حضرتش علیه السلام پاسخ فرمود:
مرد با آن تسبیح بفرستد و هیچ تسبیحی برتر از آن نیست. و از فضیلت اینگونه تسبیح ها این است که: اگر فرد از گفتن ذکر و سبحان الله فراموش کند، و تنها تسبیح را بگرداند، برایش (ثواب) ذکر گفتن و سبحان الله فرستادن نوشته می شود. و باز پرسید: آیا سجده بر روی مهر از خاک تربت قبر [مطهر جایز است] و آیا در این کار فضیلتی وجود دارد؟ پس حضرتش علیه السلام پاسخ فرمود: این کار جایز است، و در این عمل فضیلت و برتری وجود دارد.
با آن که به حسب ظاهر عواملی چون امتناع امام حسین(علیه السلام) از بیعت با یزید و یا پاسخ به دعوت کوفیان، در تحقّق این قیام خونین بی تأثیر نبود، ولی در عین حال در کلمات امام(علیه السلام)، به طور مکرّر از اصلاح امّت و دو فریضه مهمّ امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از انگیزه های اساسی این نهضت بزرگ یاد شده است.
دو فریضه ای که قرآن هلاکت و انقراض اقوام پیشین را به سبب فراموش کردن آن معرّفی کرده، می فرماید:
(فَلَوْلاَ کَانَ مِنْ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُوْلُوا بَقِیَّة یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ); چرا در قرون (و اقوام) پیش از شما دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند.(1)
به یقین نهضت خونینی همچون نهضت کربلا و استقبال امام حسین(علیه السلام) از همه حوادث شکننده آن و پذیرش شهادت خود، یاران و فرزندان و اسارت زنان و کودکانش، نمی تواند مسأله ساده ای باشد.
باید مطمئن بود که آن امام بزرگوار و یاران گران قدرش به دنبال هدفی مهم بودند که تقدیم جان و مال و پذیرش هر نوع سختی و آزار را برای آنان سهل و آسان می کرد. هدفی که والاتر از سرمایه های زندگی مردانی همچون حماسه سازان کربلا بود.
قبلا گذری به آیات قرآن می افکنیم تا در یابیم خداوند در چه زمانی چنین اجازه ای را به مسلمانان می دهد و برای رسیدن به چه هدفی، بذل جان و مال را لازم می شمرد.
آنچه که همه اعمال و رفتار و گفتار انسان را روح می بخشد، نیّت و انگیزه اوست. نیّت و انگیزه به همه کارها رنگ و جهت می دهد و بر تمامی تلاش ها سایه می افکند.
انگیزه های مادّی و نیّت های الهی، تأثیرهای متمایزی در تلاش های انسان می گذارند، نتایج متفاوتی به بار می آورند و نمودهای مختلفی را از خود بروز می دهند.
کسانی که در تلاش خویش، غیر خدا را می جویند، از همه ابزارهای مشروع و نامشروع و مقدّمات روا و ناروا، برای رسیدن به اهدافشان بهره می گیرند، ولی جامع همه این تلاش ها، رسیدن به مقصد دنیوی و نیل به اهداف مادّی به هر قیمتی است.
ولی هنگامی که انگیزه تلاش انجام وظیفه الهی، خشنودی حقّ و جلب رضایت خداوند باشد، آن زمان همه مقدّمات، ابزارها و افراد همراه، رنگ و بوی دیگری دارند; سود و زیان، نفع و ضرر، کامیابی و ناکامی نیز معنای دیگری پیدا می کند.
1. آوارگان از وطن :
سوره حج آیه 40 : اَلّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقّ...
آنانکه به ناحق از خانه هاشان آواره شده (و) جز آن که مى گفتند پروردگار ما خداى یکتاست (جرمى نداشتند)، و اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شرّ بعضى از مردم را به بعض دیگر نکند، همانا صومعه ها و کلیساها و کِنِشتها و مساجدى که در آنها نماز و ذکر خدا بسیار مىشود، همه خراب و ویران مىشد و هر که خدا را یارى کند البته خدا او را یارى خواهد کرد، که خدا را منتهاى اقتدار و توانایى است. قال أبوجعفر(ع): نزلت فى على وحمزة وجعفر علیهم السلام ثم جرت فى الحسین(ع). حضرت باقر(ع) فرمود: این آیه درباره على و حمزه و جعفر علیهم السلام نازل شد و در مورد امام حسین(ع) به وقوع پیوست.
(بحار الانوار، ج 24 ص 227 ح24 )
2. کلمه باقى :
سوره زخرف آیه 28 : وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلّهُمْ یَرْجِعُونَ.
و این خداپرستى را بر همه ذرّیت خود تا قیامت، کلمه باقى گردانید؛ تا همه فرزندانش (به خداى یکتا) رجوع کنند. قال أبوجعفر(ع): إنّها فى الحسین(ع) ینتقل من ولد إلى ولد ولا ترجع إلى أخ ولا عمّ. حضرت باقر(ع) فرمود: این آیه درباره امام حسین(ع) است، که امامت در نسل او از فرزندى به فرزند دیگر مىرسد و به برادر یا عمو باز نمىگردد.
(بحار الانوار، ج 25 ص 253 ح21 )
3. کشته به ناحق :
سوره إسراء آیه 33 : وَ لا تَقْتُلُوا النّفْسَ الّتِى حَرّمَ اللّهُ إِلا بِالْحَقّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ اِنّهُ کَانَ مَنْصُوراً.
و هرگز نفس محترمى که خدا قتلش را حرام کرده مکشید مگر آن که به حکم حق مستحقّ قتل شود، و کسى که مظلوم کشته شود، ما به ولىّ او حکومت و تسلّط بر قاتل دادیم، پس در مقام انتقام، آن ولى در قتل و خونریزى اسراف نکند که او از جانب ما مؤیّد و منصور خواهد بود. عن أبىجعفر(ع) فى قوله (ومن قتل مظلوماً...)، قال: هو الحسین بن على(ع)، قتل مظلوماً ونحن أولیاؤه والقائم منّا إذا قام، طلب بثأر الحسین(ع)، فیقتل حتّى یُقال قد أسرف فى القتل. وقال: المقتول الحسین وولیّه القائم والاسراف فى القتل أن یقتل غیر قاتله. (إنه کان منصوراً) فإنه لا یذهب من الدّنیا حتّى ینتصر برجل من آل رسول الله علیهم الصلاة والسلام، یملا الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً. از حضرت باقر(ع) در تفسیر آیه (و من قُتل مظلوماً...) نقل شده است که فرمود: منظور امام حسین(ع) است که مظلوم کشته شد، و ما (ائمّه) اولیاى دم او هستیم و هنگامى که قائم از ما قیام کند، به خونخواهى او مىپردازد و آنقدر مىکشد تا آن که گفته مىشود اسراف کرده است، و اسراف در کشتار آن است که به جز قاتلش را بکشد. و در تفسیر (انّه کان منصوراً)، حضرت باقر(ع) فرمود: همانا دنیا به پایان نمىرسد تا آن که خداوند مردى از خاندان رسول خدا سلام اللّه علیهم را نصرت عنایت مىفرماید که زمین را پر از عدل و داد مىکند پس از آن که از ظلم و ستم پر شده باشد.
امام حسین در زمان خلافت امیر مؤمنان علی(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) در زمان خلافت پدر بزرگوارش، همراه آن حضرت در جنگ هایش علیه ناکثین و قاسطین و مارقین شرکت مؤثّر داشت(1); در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیرمؤمنان(علیه السلام) به عهده وی بود(2)، و در جنگ صفّین، چه از راه سخنرانی های پرشور و تشویق یاران علی(علیه السلام) برای شرکت در جنگ و چه در مسیر پیکار با قاسطین حضور فعّال داشت.(3) در ماجرای حکمیّت نیز یکی از شاهدان این ماجرا از طرف علی(علیه السلام) بود.(4)
امام حسین(علیه السلام) به سبب شخصیّت ممتاز و نسب برجسته اش، در زمان خلفای سه گانه مورد احترام دستگاه خلافت بود، تا آنجا که انتقادات سخت آن حضرت را با بردباری تحمّل می کردند و سعی در حفظ حرمت وی داشتند.
در برخی از کتب اهل سنّت آمده است که: روزی خلیفه دوّم بر منبر، خطابه می خواند که حسین(علیه السلام)خطاب به وی فرمود: «از منبر پدرم فرود آی و بر منبر پدر خویش بنشین!». عمر با خونسردی پاسخ داد: «پدرم که منبری ندارد!». آنگاه حسین(علیه السلام) را در کنار خویش نشاند (و به او اظهار محبت کرد).(1)
امام حسین(علیه السلام) در میان جامعه اسلامی و مسلمانان در همان زمان، دارای شخصیّت خاصّی بود ; چرا که فرزند فاطمه زهرا(علیها السلام) بود و از این رو فرزند رسول خدا نیز نامیده می شد. این دو بزرگوار (حسن و حسین) به سبب محبّت ویژه رسول خدا و کلمات ارزشمندی که حضرت درباره آنان فرموده بود، مورد توجّه ویژه همه مسلمین قرار داشتند. در اینجا به نمونه هایی از کلمات و برخوردهای محبّت آمیز رسول خدا(صلی الله علیه وآله)با آن حضرت توجّه می کنیم:
مطابق نقل برخی از مورّخان آن حضرت در سه شنبه، یا پنج شنبه پنجم شعبان سال چهارم هجری بدنیا آمده است.(1) ولی مطابق برخی دیگر از نقل ها ولادت امام حسین(علیه السلام) در سال سوّم هجری روز سوّم شعبان بوده است.(2)
مرحوم علاّمه مجلسی پس از نقل این اختلافات معتقد است که: «مشهورتر آن است که ولادت آن حضرت سوّم شعبان است».(3)
به دستور رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نام آن حضرت را حسین(علیه السلام) نامیدند، که به گفته برخی از مورّخان: «مردم آن محیط پیش از آن با نام حسن و حسین آشنا نبودند تا فرزندان خود را به این دو اسم نامگذاری کنند و این دو نام از جانب خداوند بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)وحی شد، تا آن حضرت بر فرزندان علی(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام)این نام ها را بنهد».(4)
جلال الدّین سیوطی (از علمای معروف اهل سنّت در قرن دهم) نقل کرده است که: «حسن و حسین دو نام از نام های اهل بهشت است و مردم عرب پیش از این، این دو نام را بر فرزندان خویش نمی نهادند».(5)
------------------------------
پی نوشت :
1 . ارشاد شیخ مفید، ص 368، و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 84.
2 . اقبال سیّد بن طاووس، ج 3، ص 303. مرحوم کلینی نیز در کافی (ج 1، ص 201) بدون اشاره به ماه تولّد، روز میلاد آن حضرت را سوّم شعبان دانسته است.
3 . بحارالانوار، ج 44، ص 201.
4 . اسد الغابة، ج 2، ص 9.
5 . تاریخ الخلفاء، ص 209.
چرا حضرت مسلم (ع) با اینکه برای کشتن ابن زیاد فرصتی به دست آورد از آن سر باز زد؟
در قاموس قرآن کریم و فرهنگ متعالی و نجات بخش اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، پیروزی بر دشمن از راه ظلم و ستم، حیله و نیرنگ محکوم است؛ چنان که در یکی از جنگهای عصر حکومت حضرت علی (ع) ، منافقین و دشمنان آن حضرت درون یک جنگل پنهان شدند، شخصی پیشنهاد آتش زدن جنگل را داد، حضرت علی (ع) برای اجتناب از ظلم و ستم فرمود: