1. آوارگان از وطن :
سوره حج آیه 40 : اَلّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقّ...
آنانکه به ناحق از خانه هاشان آواره شده (و) جز آن که مى گفتند پروردگار ما خداى یکتاست (جرمى نداشتند)، و اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شرّ بعضى از مردم را به بعض دیگر نکند، همانا صومعه ها و کلیساها و کِنِشتها و مساجدى که در آنها نماز و ذکر خدا بسیار مىشود، همه خراب و ویران مىشد و هر که خدا را یارى کند البته خدا او را یارى خواهد کرد، که خدا را منتهاى اقتدار و توانایى است. قال أبوجعفر(ع): نزلت فى على وحمزة وجعفر علیهم السلام ثم جرت فى الحسین(ع). حضرت باقر(ع) فرمود: این آیه درباره على و حمزه و جعفر علیهم السلام نازل شد و در مورد امام حسین(ع) به وقوع پیوست.
(بحار الانوار، ج 24 ص 227 ح24 )
2. کلمه باقى :
سوره زخرف آیه 28 : وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلّهُمْ یَرْجِعُونَ.
و این خداپرستى را بر همه ذرّیت خود تا قیامت، کلمه باقى گردانید؛ تا همه فرزندانش (به خداى یکتا) رجوع کنند. قال أبوجعفر(ع): إنّها فى الحسین(ع) ینتقل من ولد إلى ولد ولا ترجع إلى أخ ولا عمّ. حضرت باقر(ع) فرمود: این آیه درباره امام حسین(ع) است، که امامت در نسل او از فرزندى به فرزند دیگر مىرسد و به برادر یا عمو باز نمىگردد.
(بحار الانوار، ج 25 ص 253 ح21 )
3. کشته به ناحق :
سوره إسراء آیه 33 : وَ لا تَقْتُلُوا النّفْسَ الّتِى حَرّمَ اللّهُ إِلا بِالْحَقّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ اِنّهُ کَانَ مَنْصُوراً.
و هرگز نفس محترمى که خدا قتلش را حرام کرده مکشید مگر آن که به حکم حق مستحقّ قتل شود، و کسى که مظلوم کشته شود، ما به ولىّ او حکومت و تسلّط بر قاتل دادیم، پس در مقام انتقام، آن ولى در قتل و خونریزى اسراف نکند که او از جانب ما مؤیّد و منصور خواهد بود. عن أبىجعفر(ع) فى قوله (ومن قتل مظلوماً...)، قال: هو الحسین بن على(ع)، قتل مظلوماً ونحن أولیاؤه والقائم منّا إذا قام، طلب بثأر الحسین(ع)، فیقتل حتّى یُقال قد أسرف فى القتل. وقال: المقتول الحسین وولیّه القائم والاسراف فى القتل أن یقتل غیر قاتله. (إنه کان منصوراً) فإنه لا یذهب من الدّنیا حتّى ینتصر برجل من آل رسول الله علیهم الصلاة والسلام، یملا الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً. از حضرت باقر(ع) در تفسیر آیه (و من قُتل مظلوماً...) نقل شده است که فرمود: منظور امام حسین(ع) است که مظلوم کشته شد، و ما (ائمّه) اولیاى دم او هستیم و هنگامى که قائم از ما قیام کند، به خونخواهى او مىپردازد و آنقدر مىکشد تا آن که گفته مىشود اسراف کرده است، و اسراف در کشتار آن است که به جز قاتلش را بکشد. و در تفسیر (انّه کان منصوراً)، حضرت باقر(ع) فرمود: همانا دنیا به پایان نمىرسد تا آن که خداوند مردى از خاندان رسول خدا سلام اللّه علیهم را نصرت عنایت مىفرماید که زمین را پر از عدل و داد مىکند پس از آن که از ظلم و ستم پر شده باشد.
امام حسین در زمان خلافت امیر مؤمنان علی(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) در زمان خلافت پدر بزرگوارش، همراه آن حضرت در جنگ هایش علیه ناکثین و قاسطین و مارقین شرکت مؤثّر داشت(1); در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیرمؤمنان(علیه السلام) به عهده وی بود(2)، و در جنگ صفّین، چه از راه سخنرانی های پرشور و تشویق یاران علی(علیه السلام) برای شرکت در جنگ و چه در مسیر پیکار با قاسطین حضور فعّال داشت.(3) در ماجرای حکمیّت نیز یکی از شاهدان این ماجرا از طرف علی(علیه السلام) بود.(4)
امام حسین(علیه السلام) به سبب شخصیّت ممتاز و نسب برجسته اش، در زمان خلفای سه گانه مورد احترام دستگاه خلافت بود، تا آنجا که انتقادات سخت آن حضرت را با بردباری تحمّل می کردند و سعی در حفظ حرمت وی داشتند.
در برخی از کتب اهل سنّت آمده است که: روزی خلیفه دوّم بر منبر، خطابه می خواند که حسین(علیه السلام)خطاب به وی فرمود: «از منبر پدرم فرود آی و بر منبر پدر خویش بنشین!». عمر با خونسردی پاسخ داد: «پدرم که منبری ندارد!». آنگاه حسین(علیه السلام) را در کنار خویش نشاند (و به او اظهار محبت کرد).(1)
امام حسین(علیه السلام) در میان جامعه اسلامی و مسلمانان در همان زمان، دارای شخصیّت خاصّی بود ; چرا که فرزند فاطمه زهرا(علیها السلام) بود و از این رو فرزند رسول خدا نیز نامیده می شد. این دو بزرگوار (حسن و حسین) به سبب محبّت ویژه رسول خدا و کلمات ارزشمندی که حضرت درباره آنان فرموده بود، مورد توجّه ویژه همه مسلمین قرار داشتند. در اینجا به نمونه هایی از کلمات و برخوردهای محبّت آمیز رسول خدا(صلی الله علیه وآله)با آن حضرت توجّه می کنیم:
مطابق نقل برخی از مورّخان آن حضرت در سه شنبه، یا پنج شنبه پنجم شعبان سال چهارم هجری بدنیا آمده است.(1) ولی مطابق برخی دیگر از نقل ها ولادت امام حسین(علیه السلام) در سال سوّم هجری روز سوّم شعبان بوده است.(2)
مرحوم علاّمه مجلسی پس از نقل این اختلافات معتقد است که: «مشهورتر آن است که ولادت آن حضرت سوّم شعبان است».(3)
به دستور رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نام آن حضرت را حسین(علیه السلام) نامیدند، که به گفته برخی از مورّخان: «مردم آن محیط پیش از آن با نام حسن و حسین آشنا نبودند تا فرزندان خود را به این دو اسم نامگذاری کنند و این دو نام از جانب خداوند بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)وحی شد، تا آن حضرت بر فرزندان علی(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام)این نام ها را بنهد».(4)
جلال الدّین سیوطی (از علمای معروف اهل سنّت در قرن دهم) نقل کرده است که: «حسن و حسین دو نام از نام های اهل بهشت است و مردم عرب پیش از این، این دو نام را بر فرزندان خویش نمی نهادند».(5)
------------------------------
پی نوشت :
1 . ارشاد شیخ مفید، ص 368، و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 84.
2 . اقبال سیّد بن طاووس، ج 3، ص 303. مرحوم کلینی نیز در کافی (ج 1، ص 201) بدون اشاره به ماه تولّد، روز میلاد آن حضرت را سوّم شعبان دانسته است.
3 . بحارالانوار، ج 44، ص 201.
4 . اسد الغابة، ج 2، ص 9.
5 . تاریخ الخلفاء، ص 209.
چرا حضرت مسلم (ع) با اینکه برای کشتن ابن زیاد فرصتی به دست آورد از آن سر باز زد؟
در قاموس قرآن کریم و فرهنگ متعالی و نجات بخش اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، پیروزی بر دشمن از راه ظلم و ستم، حیله و نیرنگ محکوم است؛ چنان که در یکی از جنگهای عصر حکومت حضرت علی (ع) ، منافقین و دشمنان آن حضرت درون یک جنگل پنهان شدند، شخصی پیشنهاد آتش زدن جنگل را داد، حضرت علی (ع) برای اجتناب از ظلم و ستم فرمود:
قاسم بن الحسن (ع) در واقعه ی کربلا هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. طبری می گوید: قاسم ده سال داشت و در مقتل ابی مخنف آمده: قاسم در کربلا چهارده ساله بود. [1] علامه مجلسی بر این باور است که ماجرای عروسی قاسم سند معتبری ندارد. منشأ این حکایت دو کتاب است؛ یکی منتخب المراثی، اثر شیخ فخرالدین طریحی – نویسنده ی مجمع البحرین - و دیگری روضة الشهدا، نوشته ی ملاحسین کاشفی - صاحب انوار سهیلی - است. این کتاب اولین مقتلی است که به فارسی نوشته شده است. [2]
مطابق احادیث، حضرت ابوالفضل (ع) دارای قامتی بلند و جسمی تنومند بود. از طرفی گفته می شود که از غذای مختصر و فقیرانه متناسب افراد همزمان خود استفاده می کرده است.
از نظر عقلی (جدای از عقاید مذهبی) علت وجود این قامت و نیرو چه بوده است؟ در صورتی که برادران و پدر بزرگوارش دارای قدی متوسط بودند؟
بشر از دیر زمان به این نکته توجه داشته که یک موجود زنده، بسیاری از صفات و خصائص خود را به نسل بعد منتقل می کند و در واقع نسل بعد وارث صفات نسل قبل می شود؛ در بعضی از روایات کلمه ی « عِرْق » آمده است و این عرق همان چیزی است که علم امروز به کلمه « ژن » تعبیر می کند، برای مثال، رسول اکرم (ص) فرمود:
در سالهای اخیر، انتساب قبری که در نزدیکی شهرری واقع است به بی بی شهربانو، با تردید جدی بعضی از محققان رو به رو شده است. آقای دکتر کریمان در کتاب محققانه و ارزشمند خویش « ری باستان » با ذکر دلایل و شواهدی، انتساب این محل را به بی بی شهربانو با شک و تردید مواجه ساخته است.
به این دلیل اهمیت تحقیقات یاد شده، گزارش از آن را در ذیل می آوریم:
انتساب این مکان به بی بی شهربانو در هیچ یک از کتابهای مسالک و تواریخ و رجال قدیمی ذکر نشده است؛ [1] همچنان که در هیچ یک از منابع معتمد از صدر اسلام تا قرون اخیر، کوچکترین ذکری نیست که بی بی شهربانو در ری درگذشته و در آنجا مدفون گردیده است، بلکه همه قرائن خلاف آن را می رساند؛ چنانکه شیخ صدوق که خود در ری می زیسته و کتاب « عیون اخبارالرضا » را برای صاحب بن عبّاد که نیز در این شهر مقیم بوده، فراهم آورده است، در این کتاب به درگذشت مادر امام زین العابدین (ع) در هنگام زاییدن، تصریح کرده است. بی گمان هرگاه بقعه ی بی بی شهربانو به عهد وی در ری موجود و مزار می بود، در این کتاب اشارتی میرفت.
آیا مادر حضرت سجاد (ع) شهربانو دختر یزدگرد بوده است و آیا سند این مطلب اعتباری دارد یا نه؟
به گفته ی بیشتر مورخان، مادر امام علی بن الحسین (ع) ، دختر یزدگرد سوم - آخرین پادشاه ساسانی - است؛ اما در اسم و چگونگی ازدواج این بانو با امام حسین (ع) اختلاف بسیاری است [1] ؛ چنان که اسامی وی تا چهارده [2] و حتی هفده اسم [3] گزارش شده است. با تمام تلاشها و پیگیری هایی که بعضی از محققان و نویسندگان درباره ی آن انجام داده اند، نظر دقیق و قانع کننده ای ارائه نشده است. تحقیق و نقد و بررسی در این موضوع در دهه های اخیر از آن جهت بیشتر صورت گرفته است که برخی از خاورشناسان مغرض و دشمن مکتب تشیّع و به پیروی از آنان بعضی از نویسندگان مسلمان، ازدواج امام حسین (ع) با شاهزاده خانم ایرانی و انتساب خاندان رسالت به دودمان ساسانی را علت گرایش ایرانیان به اهل بیت (ع) و در نتیجه پذیرش مکتب تشیّع معرفی کرده اند [4] و اعتقاد شیعیان را به حق الهی ائمه ی اطهار (ع) ، از بقایای اعتقاد قدیمی ایرانیان به « فره ی ایزدی » پادشاه ساسانی دانسته اند؛ [5] زیرا پادشاهان ساسانی خود را آسمانی نژاد می دانستند و برای خود مقامی نیمه خدایی و فوق بشری قائل بودند و کیش زرتشت آن روزگار نیز این نوع تفکر را تأیید می کرد. [6]